اشعار مذهبی ترکی و فارسی

((وبلاگ نشر اشعار ترکی و فارسی مذهبی))

اشعار مذهبی ترکی و فارسی

((وبلاگ نشر اشعار ترکی و فارسی مذهبی))

اشعار مذهبی ترکی و فارسی

بسمه تعالی
با توکل به خدا و توسل بر چهارده معصوم وبلاگی برای انتشار اشعار مذهبی ایجاد کردم که ذاکران و مداحان و عاشقان بتوانند استفاده کنند و برای حقیر نیز فیضی هر چند اندک عاید شود.کپی کردن اشعار و مطالب این وبلاگ مانعی ندارد.سعی میشود متناسب با هر مناسبت اشعار مربوطه دروبلاگ قرار داده شود.
التماس دعا

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۱۳۳ مطلب با موضوع «شعر فارسی» ثبت شده است

درمیان بانوان بانوی کامل زینب است

قهرمان کربلا ام الفضائل زینب است

درس خودراگشته ازبر بی معلم بی کتاب

مرجع تقلیدوعالم برمسایل زینب است

حضرت مهدی سفارش کرده این مصراع را

قبله حاجات وهم حلال مشکل زینب است

صاحب جودوعطاوبخشش ولطف وکرم

دختر پاک علی زهرا شمایل زینب است

شاه وسلطان بردرش باشندمسکین وگدا

خانه امید هر سلطان وسایل زینب است

درس آزادی وغیرت داده براهل شعور

آنکه گشته لطف اوبرشیعه شامل زینب است

کسیت آنکه خوانده محکم خطبه های آتشین

دخترسلطان دین وشاه عادل زینب است

شدگرفتاربلا آتش نشان کربلا

درمیان آتش وسجادحایل زینب است 

آنکه خون داده به دین  اما نکرده التماس

درمیان قتلگه برروی قاتل زینب است

کربلا تاکوفه ازکوفه به شهرشام رفت

کوه صبر ومعرفت دراین مراحل زینب است

کربلا دریای ماتم بودوزینب ناخدا

آنکه برده کشتی دین رابه ساحل زینب است

خطبه شامش چه قرا وبه کوفه باوقار

خطبه خوان باصلابت در مقاتل زینب است 

درمیان موج غم خوانده نمازنافله 

محیی امر مناجات ونوافل زینب است 

عمه ای  که درخطر شدپیشمرگ کودکان

 خواهری که درسفرسرزدبه محمل زینب است

رهرو  راه حسین ازکربلاتاشام کیست

آنکه رفته راه رامنزل به منزل زینب است

ای کیان شعرت بخوان دراین شب شعر بشیر

نورابیات شعوروشعرومحفل زینب است

آرش قاسمی

آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است

آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است

آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان

از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است

آنکه نامش زِینِ اَب خوانده رسول کردگار

چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است

آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ اَیمَن بر امام

من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است

آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب

کند و افکند از پی و بن، ریخت بر هم زینب است

دامن شير خدا بين، شير زن مي پرورد

در شهامت برتر از سارا و مريم زينب است

آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم

چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است

با برادر درد دل مي كرد اين سان تا سحر:

آنكه ريزد از فراقت اشك ماتم زينب است

وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا

خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است

ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود

شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش

غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است

منزوي هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی

این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

آرش قاسمی

روز مصیبت هشتم ماه ربیع است

روزعزای مهدی رب سمیع است

هرکس بگرید برابالمهدی دراین روز

دریوم محشر فاطمه اوراشفیع است


یابن الحسن صاحب عزا ی این مصیبت(۲)

ای حجت ثانی عشر سرت سلامت(۲)


مولا امام عسکری تحت نظر بود

درسامرا درپادگانی پر خطربود

درغربت وتبعید ودرزندان معتز

چشم انتظار دیدن روی پسربود


تحت فشار ودرحصار معتمد بود

نور دل هادی اسیر مستبد بود

دراختناق ودر میان آن محله

حتی عدو برعصمت اومعتقد بود


شددست اوگاهی به بندکینه بسته 

درکنج زندان مثل بابایش نشسته

درغربت ودور ازمدینه زندگی کرد

قلب تمام شیعیان زین غم شکسته


معتز گهی دعوت نموداورابه دربار

می رفت امام عسکری گاهی به اجبار

باکینه وخشم وجفا ی معتمد هم

هرهفته بر دارالحکومه می شداحضار


مولای ما وقت وداع خیلی جوان بود

خورشید شهر سامرا نور

 جهان بود

درکنج حجره درغریبی جان سپرداو

اما به فکرمهدی صاحب زمان بود


جرمش چه بود از شهر پیغمبر جداشد

مسموم زهر کینه اهل جفاشد

بست ازجهان چشم خودش درشهرغربت

درماتمش غرق مصیبت سامراشد


یابن الحسن العسکری مولا کجایی

درماتم بابای خود صاحب عزایی

شال عزا برگردنت بااشک وناله 

امشب عزادار پدر درسامرایی

آرش قاسمی

ای جان همه عالمیان در دل غبرا

وی روح سلاطین فنا در ره تقوا

ای جوهره عشق و وفا در دل شیدا

دل رفت به سودای سر زلف مطرا

جان در تب و تاب است ز هجران تو جانا



ای حجّت حق سرّ نهان کنز حقایق

مدحت نبود در خور ادراک خلایق

لیکن به وصالت شده دل راغب و شایق

لطفی کن و از دل بزدا زنگ علایق

توصیف کنم تا مگر آن طلعت زیبا



نافذ همه فرمان تو از ماه به ماهی

از بندگیت داده خدا منصب شاهی

کرسی و فلک،لوح و قلم،عرش الاهی

ذرّات جهان،کون و مکان،جمله کماهی

در سیطرِۀ حکم تو ماهیت اشیاء



نه کرسی و افلاک و زمین جمله کیهان

جوزا و اسد،قوس و حمل،عقرب و میزان

دلو و سرطان،حوت و جدی،سنبله،کیوان

اجرام فلک،جن و ملک،عالم امکان

هستند ز جان طالب فرمان تو شاها



ای آنکه به رخ موج زند جلوه توحید

یک لمعه ز رخسار تو صد چشمه خورشید

پیش قد دلجوی تو خم قامت ناهید

از جام روانبخش تو هر ذرّه که نوشید

خورشید شد و چرخ زنان رفت به بالا



روشن ز جمالت شده هر دیده حق بین

مبهوت وقار و کرمت جمله سلاطین

سرمست کمالات تو شد سوری و نسرین

مریخ و زمین،مشتری و زهره و پروین

دور حرمت چرخ زنان با دل بینا



رخسار تو ای جان جهان معدن انوار

از شمس رخت نور خدا هست پدیدار

مجذوب جمالت شده هر عارف بیدار

مهر تو دو صد جنّت و قهر تو دو صد نار

از مهر تو بر سالک حق،خلد مهیّا



تو جلوه حق،معدن عرفانی و حکمت

تندیس صفا،عشق و وفا،شور و محبت

احسان و کرم،جود و عطا،لطف و کرامت

فرزند نبی روح علی با همه دولت

محبوب خداوندی و خود بنده والا



سر مست لب لعل تو هر عاشق جانان

دلداده عشق تو دو صد بنده و سلطان

مدهوش تجلای رخت زاده عمران

در حکمت حق بنده تو را حضرت لقمان

استاد همه جن و ملک، آدم و حوا



ای کنج خرابات تو آباده عرفان

از فیض نگاهت شده دل بیدل و حیران

خاک حرم پاک تو ای شاه خراسان

مسجود ملک رشک فلک غبطه رضوان

منظور همه اهل جهان کعبه دلها



ای شمسه ایوان تو خورشید ممالک

وی بر همه ذرّات جهان حاکم و مالک

عشّاق جهان،پیر مغان،عارف و سالک

احرار زمان،پیر و جوان،خیل ملایک

مشغول طواف حرمت با دل دانا



آن گنبد زرّین تو بر عرش نگین است

صحن حرمت روضه رضوان برین است

عشّاق تو ای شاه جهان اهل یقین است

مشتاق تو با خیل ملک،روح الامین است

بر موسی جان خاک درت سینه سینا



عالم همه در دیدۀ حق بین تو زاهق

فرمان تو بر کون و مکان نافذ و فائق

پیمان عناصر به ره عشق تو واثق

اجرای فرامین تو بر عاشق صادق

چون شهد و شکر،هست بسی نوش و مهنّا



از همّت مردانگی و عشق و ارادت

یاران همگی با دل و جان رفته زیارت

ای حجّت حق پادشه عشق و کرامت

هر چند بدل موج زند شوق ضیافت

صد حیف نشد قرعه بنام من شیدا



توفیق تشّرف نشد امسال صد افسوس

دل خونم از این درد، نه از لطف تو مأیوس

ای کان کرم،میر هدی،پادشه طوس

از دور بود " فانی " مسکین تو پابوس

لطفی کن و درمان بنما غصه ما را

آرش قاسمی

خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی

اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی


دریای عفو جوشد از اشگ دردمندی

اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی


اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند

بیچاره من که با خود ناورده پّر کاهی


ای وای اگر برای افشای هر گناهم

گردند روز محشر هر عضو من گواهی


هر چند روسیاهم با آنهمه گناهم

مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی


یارب چگونه سوزد آن کو در آستانت

رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی


بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست

در پیش رو ندارم جز باب تو به راهی


از من گنه بود زشت از تواست عفو، زیبا

ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی


تن خسته پا شکسته درها تمام بسته

جز باب رحمت تو نبود مرا پناهی


عمری گناه کردم دل را سیاه کردم

من اشتباه کردم یارب چه اشتباهی


آلودگی دل را با اشگ تو به شویم

تا در دلم نماند آثاری از گناهی


با کثرت گناهم مپسند روسیاهم

کاورده ام علی را در عین روسیاهی


مهر علی است (میثم) مهر نجات عالم

بی حب او نباشد طاعات جز تباهی

آرش قاسمی

قرعه افتاده به شعرم که بنام حسن است

محور سوز دلم جود و هشام حسن است


مرغ دل کرده سکون بر سر ایوان حسن

مست جود وکرم ار خواهی به جام حسن است


گشته ای دل لقبش سید اشباب جنان

این هم ازچشمه جوشان مقام حسن است


چه  بگویم ز  در  لطف و کرمخانه او

بس بود حاتمیان جمله غلام حسن است


بر همه قشر جهان گفت چنین سبط نبی

درس ایثار وشرف متن پیام حسن است


در  ره  عشق   امامان  سهامی  دارند 

در ره دین خدا صلح سهام حسن است


حرف خام است ز خوفش به عدو صلح نمود

ترس وتسلیم تبرا ز مرام حسن است


پرسشی  کرد  صحابه  ز امام  عرفا

صلح با ظلم کجا نقش نظام حسن است؟!


از غریبی حسن بود چنین صلح نمود

لاجرم صلح خودش هم ز قیام حسن است


"متقی"گشته سوال امده بر خوان کرم

چون بگفتند کرمخوانه امام حسن است

آرش قاسمی

بیاور طشت از وفا به برم 

پاره شد جگرم مهربان خواهر

نظر بنما پاره های تنم 

آید از دهنم بی امان خواهر


بیا بنشین در برم خواهر

که می سوزد پیکرم خواهر


آه و واویلا



خبر کن خواهر حسین مرا 

نور عین مرا کایدم بر سر

نمی باشد مادرم به سرم

کرده خونجگرم از جفا همسر


بیا بنشین در برم خواهر

که می سوزد پیکرم خواهر


آه و واویلا



خدا حافظ می روم ز جهان 

سوی باغ جنان چشم گوهر بار

روم نزد جدّ و مادر خود 

ظلم همسرِ خود می کنم اظهار


بیا بنشین در برم خواهر

که می سوزد پیکرم خواهر


آه و واویلا

آرش قاسمی

زینت صفحه ی تاریخ که نامش حسن است

اثر صلح ثمر بخش امام حسن است


دم زنند ار ملل راقیه از صلح و صفا

پیروی از نظریّات و مرام حسن است


صلح او ضامن اجرائی شرع نبوی است

صلح او حافظ برّان ز حسام حسن است


صلح او حفظ جوانان بنی هاشم کرد

نظم اسلام ز صلحش به نظام حسن است


صلح او بود که پی ریزی عاشورا کرد

صبح عاشور درخشنده ز شام حسن است


هیبت و صولت او همچو رسول مدنی

چون علی قاطع و برّنده کلام حسن است


یوسف آن شاهد کنعان و عزیز مصری

با همه حُسن و ملاحت چو غلام حسن است


خون دل خورد به هنگام حیاتش همه عمر

چه حیات؟ آب دهن تلخ به کام حسن است


چه حیات؟ آب گوارا به گلو همچو شرنگ

جای آب و شکرش زهر به جام حسن است


چه حیات؟ از ستم و طعنه ی احباب دورو

به خدا خون جگر شُرب مدام حسن است


نه همین جور و جفا دید به هنگام حیات

حالیا هم هدف ظلم منام حسن است


چشم امّید شفاعت به حسینی در حشر

از امام حسن و فاطمه مام حسن است

آرش قاسمی

در ماه صفر فاطمه گریان و ملول است

ایام عزای حسن و سوگ رسول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان




پیغمبر اکرم زجهان رفته در این ماه

احوال عوالم شده آشفته در این ماه

لولاک احد زیر لحد خفته در این ماه

خورشید سپهر مدنی رو به افول است 

مهدی کند افغان - با حال پریشان




سوزد جگر فاطمه در عالم معنا

از شعله ی داغ پسر و فرقت بابا

فریاد ز هجران و امان از دل زهرا

با اشک ، روان خون دل از چشم بتول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان




یا فاطمه خون کرد جدایی جگرت را

دادی تو در این ماه ز دستت پدرت را

کشتند اجانب به مدینه پسرت را

در حیرت از این حادثه اوهام و عقول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان




بنشست به بالین حسن زینب مضطر

گفتا به افغان ای پسر ارشد حیدر

راحت شدی از جور زمان جان برادر

خون دل تو  سرخی گلزار اصول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان




جان داده در این ماه قرار دل حیدر

مظلوم خراسان پسر موسی جعفر

معصومه زند ناله ز هجران بردار

عالم وله از کینه ی مامون جهول است

آرش قاسمی

گشته صاحب عزا دخت خیرالبشر

در فراق پدر در غم دو پسر

ابتاه ابتاه ابتاه گوید

یا حسن یا حسن یا رضا گوید

یا رسول ا... (2)





رحلت حضرت خاتم الانبیاست

اول غربت سیدالاوصیاست

آسمان گشته خیمه ی ماتم

خواجه ی عالم رفته از عالم

یا رسول ا... (2)





از نهاد علی خیزد این زمزمه

غربت آورده رو بر من و فاطمه

من که فتح بدر و احد کردم

باید اکنون خانه نشین گردم

یا رسول ا... (2)




شیعیان طشت خون را نظاره کنید

گریه بر جگر پاره پاره کنید

به خدا این بر همه معلوم است

که حسن بیش از همه مظلوم است

یا رسول ا... (2)





خیزد از طشت خون ناله ی وا حسن

یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن

همه ی عالم بر تو می گرید

چشم قاتل هم بر تو می گرید

یا رسول ا... (2)





ای خراسان بسوز در عزای رضا

گریه کن گریه کن در عزای رضا

که رضا جان داده غریبانه

مثل زهرا در گوشه ی خانه

یا رسول ا... (2)

آرش قاسمی