اشعار مذهبی ترکی و فارسی

((وبلاگ نشر اشعار ترکی و فارسی مذهبی))

اشعار مذهبی ترکی و فارسی

((وبلاگ نشر اشعار ترکی و فارسی مذهبی))

اشعار مذهبی ترکی و فارسی

بسمه تعالی
با توکل به خدا و توسل بر چهارده معصوم وبلاگی برای انتشار اشعار مذهبی ایجاد کردم که ذاکران و مداحان و عاشقان بتوانند استفاده کنند و برای حقیر نیز فیضی هر چند اندک عاید شود.کپی کردن اشعار و مطالب این وبلاگ مانعی ندارد.سعی میشود متناسب با هر مناسبت اشعار مربوطه دروبلاگ قرار داده شود.
التماس دعا

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۱۳۳ مطلب با موضوع «شعر فارسی» ثبت شده است

یک روز که پیغمبر  از گر می تابستان

همراه علی  میرفت درسایه نخلستان


دیدند که زنبوری از لانه خود زد پر

آهسته فرود آمد بر دامن پیغمبر 


بوسید عبایش را دور قدمش پرزد

بر خاک کف پایش صد بوسه دیگر زد


پیغمبر  از او پرسید آهسته بگو جانم

طعم عسلت از چیست هر چند که میدانم


زنبور جوابش داد چون نام تو میگویم

گل میکند از نامت صد غنچه به کندویم


تا یاد تورا هرشب چون گل به بغل دارم

هر صبح که بر خیزم در سینه عسل دارم


از قند و شکر بهتر خوشتر زنبات است این

طعم عسل از من نیست طعم صلوات است این

آرش قاسمی

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست


این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست


این فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر

گر ز دود آه ما عالم سیه گردد رواست


این مکان بوده است روزی خیمه‌گاه اهل‌بیت

کز حباب اشگ ما امروز گردش خیمه‌هاست


کشتی عمر حسین اینجا به زاری گشته غرق

بحر اشگ ما درین غرقاب بی‌طوفان چراست


اینک قبهٔ پر نور کز نزدیک و دور

پرتو گیتی فروزش گمرهان را ره‌نماست


اینک حایر حضرت که در وی متصل

زایران را شهپر روحانیان در زیر پاست


اینک سدهٔ اقدس که از عز و شرف

قدسیان را ملجاء و کروبیان را ملتجاست


اینک مرقد انور که صندوق فلک

پیش او با صد هزاران در و گوهر بی‌بهاست


اینک تکیه‌گاه خسرو والا سریر

کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست


اینک زیر گل سرو گلستان رسول

کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست


اینک خفته در خون گلبن باغ بتول

کز شکست او چو گل پیراهن حورا قباست


این چراغ چشم ابرار است کز تیغ ستم

همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست


این سرور سینهٔ زهراست کز سم ستور

سینهٔ پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست


این انیس جان پیغمبر حسین‌بن علی است

کز سنان‌بن انس آزرده تیغ جفاست


این عزیز صاحب دل اباعبدالهست

کز ستور افتاده بی‌یاور به دشت کربلاست


این حبیب ساقی کوثر وصی بی‌سراست

کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست


این سرافراز بلنداختر که در خون خفته است

نایب شاه ولایت تاج فرق اولیاست


این سهی سرو گزین کز پشت زین افتاده است

جانشین شاه مردان شهسوار لافتاست


این مه فرخنده طلعت کاین زمینش مهبط است

قرةالعین علی چشم و چراغ اوصیاست


این در رخشنده گوهر کاین مقامش مخزنست

درةالتاج شه دین تاجدار هل اتاست


این دل آرام ولی حق امیرالمؤمنین

کامکارانت منی نامدار انماست


این گزین عترت حیدر امام المتقین

پادشاه کشور دین پیشوای اتقیاست


پا درین مشهد به حرمت نه که فرش انورش

لاله رنگ از خون فرق نور چشم مرتضی است


دوست را گر چشم ازین حسرت نگرید وای وای

کز تاسف دشمنان را بر زبان واحسرتاست


مردم و جن و ملک ز آه نبی در آتشند

آری آری تعزیت را گرمی از صاحب عزاست


می‌شود شام از شفق ظاهر که بر بام فلک

سرنگون از دوش دوران رایت آل عباست


طفل مریم بر سپهر از اشگ گلگون کرده سرخ

مهد خود در شام غم همرنگ طفل اشک ماست


خاکسارانی که بر رود علی بستند آب

گو نگه دارید آبی کاتش او را در قفاست


تیره گشت از روبهان ماوای شیری کز شرف

کمترین جای سگانش چشم آهوی خطاست


ای دل اینجا کعبهٔ وصل است بگشا چشم جان

کز صفا هر خشت این آیینه گیتی نماست


زین حرم دامن کشان مگذر اگر عاقل نه‌ای

کاستین حوریان جاروب این جنت سر است


رتبهٔ این بارگه بنگر که زیر قبه‌اش

کافر صد ساله را چشم اجابت از دعاست


یا ملاذالمسلمین در کفر عصیان مانده‌ام

از خداوندم امید رحمت و چشم عطاست


یا امیرالمؤمنین از راندگان درگهم

وز در آمرزگارم گوش بر بانک صلاست


یا امام‌المتقین از عاصیان امتم

وز رسولم چشم خشنودی و امید رضاست


یا معزالمذنبین غرق کبایر گشته‌ام

وز تو در خواهی مرادم در حریم کبریاست


یا شفیع‌المجرمین جرمم برونست از عدد

وز تو مقصودم شفاعت پیش جدت مصطفاست


یا امان الخائفین اینجا پناه آورده‌ام

وز تو مطلوبم حمایت خاصه در روز جزاست


یا اباعبدالله اینک تشنهٔ ابر کرم

از پی یک قطره پویان برلب بحر سخاست


یا ولی‌الله گدای آستانت محتشم

بر در عجز و نیاز استاده بی‌برگ و نواست


مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کنده است

وز ره دور و درازش رو در این دولتسرا است


دارد از درماندگی دست دعا بر آسمان

وز قبول توست حاصل آن چه او را مدعاست


از هوای نفس عصیان دوست هر چند ای امیر

جالس بزم گناه و راکب رخش خطاست


چون غبار آلود دشت کربلا گردیده است

گرد عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست

آرش قاسمی

بسم الکریم ...مَن هوَ إحسانُه قَدیم 

ما را نگار، کرد به میخانه اش مقیم 

بوی لباس خونی ارباب می رسد 

صوت حزین مادر سادات ....بگذریم  


من آمدم که با همه ی روسیاهی ام 

راهم دهید با همه ی پرگناهی ام 

اصلا خودت بگو که چه خاکی بسر کنم؟! 

یک روز اگر برانی و من را نخواهی ام  


اشکم چکید و سنگ دلم را لطیف کرد 

نام حسین شغل مرا هم شریف کرد 

غفلت زده به ماه عزا آمدم ولی... . 

..زهرا رسید و کار مرا هم ردیف کرد 

 

از سوی فاطمه که به سائل نظر شود 

چشمش میان روضه ی ارباب تر شود 

عاشق اگر که گشنه بخوابد عجیب نیست 

هیهات بی حسین شب ما سحر شود  


ازخاک قتلگاه برایم بیاورید 

در روضه اشک و آه برایم بیاورید

 پرچم بیاورید، کتیبه بیاورید 

پیراهن سیاه برایم بیاورید  


من ماتِ ماتم تو بمانم مرا بس است 

در راه محکم تو بمانم مرا بس است 

ثروت، مقام، شهرت دنیا نخواستم 

در زیر پرچم تو بمانم مرا بس است  


فریاد و بحث ماست فقط مکتب حسین 

استاد درس ماست فقط زینب حسین 

با لعن بر یزید فقط آب می خوریم 

لب تشنه می شویم به یاد لب حسین 

 

آقا اگر نبود شفیقی نداشتیم 

سوی خدای خویش طریقی نداشتیم 

"نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما 

آقا اگر نبود رفیقی نداشتیم  


بی نام یار، نار گلستان نمی شود 

بی کربلا بهشت که رضوان نمی شود 

صد  بار گفته ایم که ذکری برای ما 

مثل حسین موجب غفران نمی شود  

آرش قاسمی

من از شروع محرم سیاه می پوشم

و تا کرانه ی ماتم سیاه می پوشم


زبان عشق چه داند کسی که عاشق نیست

من عاشقانه در این غم سیاه می پوشم


ز کعبه یاد گرفتم سیاه پوشی را

کنار خلوت زمزم سیاه می پوشم


برای سینه زدن مدتی ست دلتنگم

به زیر سایه ی پرچم سیاه می پوشم


در آتش دل پر درد خویش می سوزم

هم آه می کشم و هم سیاه می پوشم


به رنگ مردم دیده کنار چشمه ی نور 

به نور دیده ی خاتم سیاه می پوشم


برای این که شوم روسفید در محشر

دو ماه پشت سر هم سیاه می پوشم


بیا و دست مرا هم بگیر یا مهدی

به زخم دل بده مرهم سیاه می پوشم


«بشیر» هستم و چاووش کاروان عزا

من از شروع محرم سیاه می پوشم


آرش قاسمی

فارسی


آمده غدیر و شده شادمان  سَمائیان

مُرتضی وَصیِّ پیمبر شده  امام مان

عید با سعادت و ولایت آمده 

جشن معنویت و امامت آمده

یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا



جان جان علی   -   یارمان علی 

زینت و صفای اذان علی

علی شهنشاه اعظم بُوَد 

علی شفیع دو عالم بُود

یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا




 ترکی



گلدی حضرت ختم پیغمبره بیله ندا

جانشین سندن صورا دور علیِّ مرتضا

کامل ایله دینیوی به اَمرِ لا یَنام

خلقه قیل بیان علی اولوب سیزه امام

یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا


سروریم علی   -    دلبریم علی 

ایکی عالمه   -    مقتدا علی 

بیوردی لَحمُکَ لَحمی نبی 

سنون قانیندور قانیم یاعلی 

 یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا




بو گیجه چراغان اولوب آسمان و کهکشان

مرتضی اولوبدور امام ِ هُمام ِ شیعیان

صف به صف ملک مبارک اولسونا گلور 

فاطمه نه شو قیلن  گوزون یاشین اَلور

یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا


شافع جزا   -     یا علی مدد 

یا رو رهنما  -    یا علی مدد

صفای دین و امامت علی 

وجودی یکسر سعادت علی 

یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا





بو گیجه بیزه عیدیانه علی – ایله عطا

عاشق حسینوخ  گدای وصال ِ کربلا

ای امیر مومنان و رهبر یقین 

ویر برات کربلا بو جَمعه اربعین 

یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا



جانیمیز حسین    -  عشقیمیز حسین 

زندگیده سر مشقیمیز حسین

 دیور اورکدن سنه (پورِیا)

مریضلره بو گیجه ویر شفا

 یا مرتضی  - علی مدد  - یا مرتضی2

جانم مولا   -  علی مدد  -  جانم مولا

آرش قاسمی

به اوج سعادت همائی علی

به سرّ خدا آشنائی علی


به بحر حوادث به طوفان سخت

به کشتیّ دین ناخدائی علی


جهان صورتی هست و معنی توئی

تو مافوق مدح و ثنائی علی


نزاید نظیرت دگر امّهات

چُنان گوهر پربهائی علی


به جز تو ندارند فریادرس

تو یار همه بی نوائی علی


بخواهند یاری ز تو ممکنات

تو مرآت واجب نمائی علی


خداوند شمشیر و علم و هنر

مبرّی ز ریب و ریائی علی


در اسماء حق اسم اعظم توئی

به جانت قسم هکذائی علی


شده در وجود تو اضداد جمع

منزّه ز چون و چرائی علی


یلِ شیرگیری به روز نبرد

به محراب، صاحب دعائی علی


به سر برده عمری به نان جوین

ولی بحر جود و سخائی علی


به شهر علوم پیمبر دری

تو منصوص در اِنَّمائی علی


بجائی به قرآن عَلیٌ‌ حَکیم

به جای دگر قُل کَفائی علی


ز هر جای چون قطع امّید شد

تو بر ماسوا..َ. رجائی علی


تو گفتی ز من نیست اعظم خبر

به اعظم خبر مبتدائی علی


به قرآن توئی صالح المومنین

به حق معنی والضّحائی علی


ز یمن تو هستی شده پایدار

تو اِلّا پس از حرف لائی علی


چه آدم چه موسی چه عیسی چه نوح

تو بالاتر از انبیائی علی


به جز مصطفی افضل از کائنات

تو جان و دل مصطفائی علی


به قرب دَنی کرده احمد عروج

تو مخبر از آن ماجرائی علی


تکلّم خدا کرده با صوت تو

نگویم تو صاحب صدائی علی


به توصیفت آغاز و انجام نیست

تو آن ذات حیرت فزائی علی


به احمد بجائی سری از بدن

ندارید از هم جدائی علی


بود مهرت ایمان و بغض تو کفر

قسیم نعیم و عنائی علی


ز محشر ندارد حسینی هراس

تو سلطان روز جزائی علی

آرش قاسمی

پادشه ملک عدالت علی

مشعل پرنور هدایت علی

رهبر فرزانه ی آزادگان

نور علی روح رشادت علی


نور رخش پرتو سیمای عشق

خطبه او شهد مصفای عشق

سینه مگو پهنه دریای عشق

زینت  محراب و مصلای عشق

نایب سلطان رسالت علی


بنده فرمانبر پروردگار

سالک حق زاهد شب زنده دار

تیغ مقالش چو لب ذوالفقار

شیر قوی پنجه و دشمن شکار

روح شرف کوه صلابت علی


گوهر گنجینه دین مبین

راز و نیاز شب او دلنشین

محرم خلوتگه روح الامین

کیست به پیغمبر ما جانشین

نیست مگر رهبر امت علی


در سفر حج وداع مصطفی

گفت به حجاج که ای اتقیا

هر که مرا می شمر مقتدا

لازم الاجراست کند اقتدا

از سخن شاه ولایت علی


هستی مخلوق ز هست علیست

میمنه و میسره مست علیست

جنت الاعلا به دست علیست

شیعه ناپخت شکست علیست

دارد از آن دسته شکایت علی


بین علی با دگران فرق هست

دل شکند غیره علی بت شکست

در صف اسلام علی اول است

دید مرا چون شده ام مست مست

داد به من دست اخوت علی


حکم شفاعت به ولا می دهم

من به علی رای وفا می دهم

در ره او جان به فدا می دهم

چونکه ز حق کرده اطاعت علی


نطق علی منطق ایزد بود

دشمن او دشمن احمد بود

یار علی یار محمد بود

هر که مرا یار سرآمد بود

گیرد از او دست حمایت علی

آرش قاسمی

ای جان همه عالمیان در دل غبرا

وی روح سلاطین فنا در ره تقوا

ای جوهره عشق و وفا در دل شیدا

دل رفت به سودای سر زلف مطرا

جان در تب و تاب است ز هجران تو جانا



ای حجّت حق سرّ نهان کنز حقایق

مدحت نبود در خور ادراک خلایق

لیکن به وصالت شده دل راغب و شایق

لطفی کن و از دل بزدا زنگ علایق

توصیف کنم تا مگر آن طلعت زیبا



نافذ همه فرمان تو از ماه به ماهی

از بندگیت داده خدا منصب شاهی

کرسی و فلک،لوح و قلم،عرش الاهی

ذرّات جهان،کون و مکان،جمله کماهی

در سیطرِۀ حکم تو ماهیت اشیاء



نه کرسی و افلاک و زمین جمله کیهان

جوزا و اسد،قوس و حمل،عقرب و میزان

دلو و سرطان،حوت و جدی،سنبله،کیوان

اجرام فلک،جن و ملک،عالم امکان

هستند ز جان طالب فرمان تو شاها



ای آنکه به رخ موج زند جلوه توحید

یک لمعه ز رخسار تو صد چشمه خورشید

پیش قد دلجوی تو خم قامت ناهید

از جام روانبخش تو هر ذرّه که نوشید

خورشید شد و چرخ زنان رفت به بالا



روشن ز جمالت شده هر دیده حق بین

مبهوت وقار و کرمت جمله سلاطین

سرمست کمالات تو شد سوری و نسرین

مریخ و زمین،مشتری و زهره و پروین

دور حرمت چرخ زنان با دل بینا



رخسار تو ای جان جهان معدن انوار

از شمس رخت نور خدا هست پدیدار

مجذوب جمالت شده هر عارف بیدار

مهر تو دو صد جنّت و قهر تو دو صد نار

از مهر تو بر سالک حق،خلد مهیّا



تو جلوه حق،معدن عرفانی و حکمت

تندیس صفا،عشق و وفا،شور و محبت

احسان و کرم،جود و عطا،لطف و کرامت

فرزند نبی روح علی با همه دولت

محبوب خداوندی و خود بنده والا



سر مست لب لعل تو هر عاشق جانان

دلداده عشق تو دو صد بنده و سلطان

مدهوش تجلای رخت زاده عمران

در حکمت حق بنده تو را حضرت لقمان

استاد همه جن و ملک، آدم و حوا



ای کنج خرابات تو آباده عرفان

از فیض نگاهت شده دل بیدل و حیران

خاک حرم پاک تو ای شاه خراسان

مسجود ملک رشک فلک غبطه رضوان

منظور همه اهل جهان کعبه دلها



ای شمسه ایوان تو خورشید ممالک

وی بر همه ذرّات جهان حاکم و مالک

عشّاق جهان،پیر مغان،عارف و سالک

احرار زمان،پیر و جوان،خیل ملایک

مشغول طواف حرمت با دل دانا



آن گنبد زرّین تو بر عرش نگین است

صحن حرمت روضه رضوان برین است

عشّاق تو ای شاه جهان اهل یقین است

مشتاق تو با خیل ملک،روح الامین است

بر موسی جان خاک درت سینه سینا



عالم همه در دیدۀ حق بین تو زاهق

فرمان تو بر کون و مکان نافذ و فائق

پیمان عناصر به ره عشق تو واثق

اجرای فرامین تو بر عاشق صادق

چون شهد و شکر،هست بسی نوش و مهنّا



از همّت مردانگی و عشق و ارادت

یاران همگی با دل و جان رفته زیارت

ای حجّت حق پادشه عشق و کرامت

هر چند بدل موج زند شوق ضیافت

صد حیف نشد قرعه بنام من شیدا



توفیق تشّرف نشد امسال صد افسوس

دل خونم از این درد،نه از لطف تو مأیوس

ای کان کرم،میر هدی،پادشه طوس

از دور بود فانی مسکین تو پابوس

لطفی کن و درمان بنما غصه ما را

آرش قاسمی

آسمان بر آن شده تا با زمین ساغر زند

مهر خندد بر مه و مه خنده بر اختر زند

عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند

حضرت روح الامین بیت الولا را در زند

بوسه بر خاک سرای موسی جعفر زند

دم ز وصف بضعه ی زهرا و پیغمبر زند


در کنار نجمه ماه مرتضی پیدا شده

یا به طور موسی کاظم رضا پیدا شده



آفرینش را به تن روح مجرّد آمده

مژده در ذیقعده از عیدی موءّید آمده

عالم خلقت به از خلد مخلّد آمده

جلوه گر حسن خدای حیّ سرمد آمده

شیر حق در کعبه یا در مکّه احمد آمده

اهل عالَم عالِم آل محمّد آمده


کیست این استاد دانشگاه کل حق را ولی است

قبله ی هفتم امام هشتم و سوّم علی است



ماه آمد در زمین شد آسمان پروانه اش

اختران دلداده خورشید فلک دیوانه اش

مرغ دل در بند دام و در هوای دانه اش

ملک دین از مقدمش آباد و دل ویرانه اش

خضر در بزم ولایت تشنه ی پیمانه اش

بحر رحمت جرعه ای از جام سقّاخانه اش


غیر از این مولا که عالم ملتجی بر او شود

کس ندیده شهریاری ضامن آهو شود



آتش از بهر مُحبّ او گلستان می شود

دوزخ از فیض نگاهش باغ رضوان می شود

اشک با یاد غمش دریای غفران می شود

درد با خاک رهش بی نسخه درمان می شود

سنگ در صحنین او لعل بدخشان می شود

ریگ در دست گدایش دُرّ و مرجان می شود


گر بخواهد از دل آتش عبیر آید برون

ور دهد فرمان ز نقش پرده شیر آید برون



مهر گیرد وام از مهر رخ تابان او

مه کم از خشت طلا در گوشه ی ایوان او

آسمانها قطعه ای از سفره ی احسان او

آسمانی ها، زمینی ها، همه مهمان او

بوالحسن کنیه، علی نام و رضا عنوان او

شهریاران جهان خاک در دربان او


دوست در کویش نه تها سرفرازی می کند

دشمن ار آید از او مهمان نوازی می کند



ای جمال حضرتت آیینه ربّ جلیل

ای زبانت با خدا در گفتگو بی جبرئیل

زائر قبرت هزاران نوح و موسی و خلیل

ماه رویت مشعل انّا هدیناه السّبیل

مصطفی را بضعه و موسی ابن جعفر را سلیل

خاک کویت عطر جنّت آب جویت سلسبیل


ای تو را در آستین دست عطوفت اهلبیت

هم رضای اهلبیتی هم رئوف اهلبیت



کیستم من سائلی امیّدوارم یا رضا

تو گُل گلهائی و من خار خارم یا رضا

این امیدم این گناه بی شمارم یا رضا

این دل خون این دو چشم اشکبارم یا رضا

جز گنه بر درگهت چیزی ندارم یا رضا

شرمسارم شرمسارم شرمسارم یا رضا


هر چه بودم هر که هستم تو پناهم داده ای

کی جوابم می کنی اکنون که راهم داده ای



من ز دور کودکی دور شما گردیده ام

با شما از خردسالی آشنا گردیده ام

بر سر کوی تو ای مولا گدا گردیده ام

سائلی بودم که گرد این سرا گردیده ام

گر چه خم از بار سنگین خطا گردیده ام

شرمگین از اینهمه لطف و عطا گردیده ام


با شما بگذشته از آغاز شادیّ و غمم

هر که هستم خاک زوّار حریمت «میثمم» 

آرش قاسمی

حجت یزدان سرور دوران معنی قرآنی

   حافظ ایران یارغریبان شاه خراسانی

    ای رضاجان مقدمت بادامبارک باد۲



قبرتوباشدکعبهٔ عشق وقبلهٔ ایمانم

صبح ومساازدوری وهجرت زاروپریشانم

من ز وصال مرقدپاکت چون گل خندانم

مشعل عزت راه سعادت جلوه ی جانانی

ای رضاجان مقدمت بادامبارک باد



قبر تو نزدملت ایران بسکه بهادارد

همچوبهشت است جلوهٔ عشق ونورخدادارد

تربت پاکت عطروصفای کرب وبلادارد

قبرتوگشته کرب وبلای ملت ایرانی

ای رضاجان مقدمت بادامبارک باد

آرش قاسمی