از عرش و فرش سفره احسانت، ای حسین
سر سوده هر چه هست به سامانت ای حسین
مهمان کربلا! که شدی تشنه لب شهید
عالم شدند ریزه خور خوانت ای حسین
ای جسم غرق خون که شُدت بوریا کفن
هر دم سلام بر تن عریانت ای حسین
لب تشنه فراتم و چشمم شود فرات
آرم چو یاد از لب عطشانت ای حسین
داغ جوان و سوز عطش با دلت چه کرد؟
سوزد دلم بر آن دل سوزانت ای حسین
ای سربلند بر سر نی، تا ابد مرا
کوته مباد دست ز دامانت ای حسین
فرمان بده که راه حریمت کنند باز
ای کائنات بنده فرمانت ای حسین
عمرم گذشت بر سر خوان عنایتت
هستیم گرچه یک شبه مهمانت ای حسین
آیا شود دوباره بیایم به کربلا؟
تا رخ نهم به سجده، در ایوانت ای حسین
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.