باز کمندی فکند جعد مجعّد
آهوی طبع مرا کرده مقیّد
سلسله ی موی آن زلف مسلسل
سخت مرا بسته چون عهد موکّد
داد شمیمی از آن موی معنبر
عظم رمیم مرا روح مجدّد
پیک صبا آورد خرّم و خندان
زان لب و دندان خبر، مرسل و مسند
قوت دل و جان از آن حقّه ی یاقوت
لولو و مرجان از آن دُرّ منضّد
سرّ حقیقت از آن پیر طریقت
آیه ی رحمت از آن رحمت بی حد
عین معارف لسان ا..َ. ناطق
الحسن بن علیّ بن محمّد
عسکری آن شاه اقلیم ولایت
کش همه عالم بود جند مجنّد
بسمله ی مصحف عالم امکان
نقطه ی بائیّه ی نسخه ی سرمد
فالق صبح ازل مطلع انوار
مشرق شمس ابد فیض مویّد
خاک گذرگاه او طبع مجسّم
بنده ی درگاه او عقل مجرّد
طلعت زرّین مهر شمع رواقش
شرفه ی ایوان او طاق زبرجد
کس نزند جز تو ای محرم لاهوت
در حرم کبریا تکیه به مسند
سجده کند مهر و مه چون بنشیند
یوسُف حُسن تو بر تخت ممهّد
شاخه ی طوبی کجا آن قد زیبا
نخله ی طور است و یا روح مجسّد
زد به دلت آتشی زهر که در دهر
شعله ی او تا ابد ماند مخلّد
شاهد اصلی پس از شمع جمالت
شد به پس پرده ی غیبت ممتدّ
ناظم کون و مکان چون ز میان رفت
شمل حقیقت شد این گونه متدّد
ای چه خوش آن دم که در جلوه درآید
کوکب درّی از آن برج مشیّد
تا که به دیدار آن طلعت میمون
تا که به اشراق آن طالع اسعد
سینه ی سینا شود عرصه ی گیتی
روشن و بینا شود دیده ی اَرمد
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.