دوران نگشت ای شه عالم به کام من
گیرد خدا ز قوم عدو انتقام من
تیری رسید و مشک ترا پاره پاره کرد
شد بی نتیجه در ره آب اهتمام من
این بس مرا که بر سر بالینم آمدی
از توست این همه شرف و احترام من
خود شاهدی توان قیامم به تن نبود
ممکن نشد به پیش قدومت قیام من
با اینکه زحمت است و جسارت به محضرت
از قول من بیر به رقیه سلام من
بر گو عمو نیامد و شرمنده شماست
آبی نمانده بود خدا را به جام من
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.