تا خدنگ کینه خواهی در کمان کرد آسمان
سینه ی آل پیمبر را نشان کرد آسمان
تیغ زهر آلود در دست مرادی دید ازل
در سر شاه ولایت امتحان کرد آسمان
دست قنفذ تازیانه زد به زهرای بتول
قدرت کبرای حق را ناتوان کرد آسمان
در گلوی سبط اوّل سوده ی الماس ریخت
سبط دوم را سپس اندر فغان کرد آسمان
برگرفت از صورت مسموم اوّل رنگ سبز
وز دوُم سرخی، به چهرش کهکشان کرد آسمان
زین جفاهای نهان در دور خود نادم شدم
عاقبت در کربلا ظلمی عیان کرد آسمان
از دو چشم مهر و مه چون دیده ی دخت بتول
خون به جای بارش باران روان کرد آسمان
وه چه ظلم و وه چه بیدادی که از خون حسین
خاک صحرای بلا را ارغوان کرد آسمان
شمر دون بر بوسه گاه مصطفی خنجر نهاد
بر زمین افتادن خود را گمان کرد آسمان
داد بر دست سَنان و خولی کافر سِنان
راس پر خون حسین زیب سِنان کرد آسمان
آن تنی کو سایبان از پرتو خورشید داشت
در میان خاک و خون بی سایبان کرد آسمان
گُل فسرد و غنچه خندان گشت و بلبل لال شد
گلستان آل حیدر را خزان کرد آسمان
شرمم آید از علیَّ المرتضی گویم اگر
زینب مظلومه را بی خانمان کرد آسمان
آن زنی کز چهره ی او منفعل بود آفتاب
سر برهنه دستگیر کوفیان کرد آسمان
آفتاب چرخ عصمت چون گشود از رخ نقاب
از خجالت آفتابش را نهان کرد آسمان
عِقد زهرا در دیار کربلا از هم گسیخت
وآن گهر را جمع در یک ریسمان کرد آسمان
دختران فاطمه یعنی به هامون رو نهاد
دیده ی خیرُالنِّسا را خون فشان کرد آسمان
دستگیر ناکسان شد آل ختمُ المرسلین
آل سفیان را از این غم شادمان کرد آسمان
ای حسینی این همه از حکمت تقدیر بود
هان مگو بی عُرضه گان را کامران کرد آسمان
آسمان در تحت تاثیر و موثّر دیگری است
کی توان گفتن چُنین و یا چُنان کرد آسمان
اشک شوریده ات کرده تو را شیرین سخن
کِی کسی را چون تو سعدیِّ زمان کرد آسمان