قطره بودم عاقبت دریا شدم
تامقیم ساحت مولا شدم
فاطمه بودم شدم ام البنین
من زعشق مرتضا والا شدم
از ازل گفتم فقط من یا علی
شیعه آن عالی اعلا شدم
حق عنایت کرد تا درحق من
برشکوهی جاودان دارا شدم
در دلم یک جذبه کرد عشق علی
همسر آن شاه بی همتا شدم
مرتضا آن روزها بی یار بود
همدم تنهایی آقا شدم
تا حسین را دید چشمان ترم
عاشق چشمان آن زیبا شدم
جای زهرا بود خالی ؛در عوض
دستبوس زینب کبرا شدم
می کنم تا روز محشر افتخار
من کنیز خانه زهرا شدم
تا به او عرض ارادت کرده ام
خادم آن بانوی عظما شدم
دید تا رب ّ جلی من لایقم
من زعشق فاطمه شیدا شدم
مرحمت بنمود در حقم خدا
مادر نام آور سقا شدم
عزت بیحد من تا عرش رفت
مادر عباس زیبا تا شدم
کربلا؛ عباس را از من گرفت
شد شهید عباس و من تنها شدم
گرچه نام من بود ام البنین
بی پسر ماندم شدم زار و حزین
ای تمام عشق و ای احساس من
نازنینم جان من عباس من
ای دوای درد و ای تسکین من
مادرت هستم بیا بالین من
درد خود ررا شرح و اعلان میدهم
از نفس افتاده ام جان میدهم
نیست در نزدم عروس من رباب
تا بخواهد بهر اصغر از تو آب
ای یل شرمنده ام حسرت مکش
از من ای سقای من خجلت مکش
این دم آخر به رویم تو بخند
چشمهای مادرت را تو ببند
آرزو دارم غمم از دل رود
با حضور تو تنم تشعیع شود
آرزو دارم من ای زخمی بدن
روی دوش تو رود تابوت من
آرزو دارم من ای زیبا عذار
تو گذاری مادرت را در مزار
شعله زد بر جان من احساس من
سوختم از نار غم عباس من
ای فدای دستهایت مادرت
وای بر من نیست دستی دربرت
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.