مستی عالم همه از چشم مست حیدر است
آری آری باده ی مستی به دست حیدر است
علم و دانش گر کلید باب انسانیت است
هستی علم و خرد از اصل هست حیدر است
معنی آزادگی در صدر فصل معرفت
درسی از دیباچه ی دیوان دست حیدر است
مردی و مردانگی بی یاوران را یاوری
حاصل هنگام پیمان الست حیدر است
در خرابه با فقیران آنچنان افتاده بود
گوییا آن پیر بیکس سرپرست حیدر است
در عبادت بنده ی زار و ذلیل و دردمند
در رشادت راز رعد از خیز و جست حیدر است
گاه از حال وله بیهوش می شد در صلات
گاه خیبر تابع یک ضرب شصت حیدر است
رو مگردان از در عالم پناهش عارفا
فیض علم کُلّ عالم یک نشست حیدر است
« هادیا » دل بر مکن از مهر مولا در جهان
شافع ما همسر بازو شکست حیدر است