اشعار مذهبی ترکی و فارسی

((وبلاگ نشر اشعار ترکی و فارسی مذهبی))

اشعار مذهبی ترکی و فارسی

((وبلاگ نشر اشعار ترکی و فارسی مذهبی))

اشعار مذهبی ترکی و فارسی

بسمه تعالی
با توکل به خدا و توسل بر چهارده معصوم وبلاگی برای انتشار اشعار مذهبی ایجاد کردم که ذاکران و مداحان و عاشقان بتوانند استفاده کنند و برای حقیر نیز فیضی هر چند اندک عاید شود.کپی کردن اشعار و مطالب این وبلاگ مانعی ندارد.سعی میشود متناسب با هر مناسبت اشعار مربوطه دروبلاگ قرار داده شود.
التماس دعا

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۱۰۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر فارسی» ثبت شده است

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست


این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست


این فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر

گر ز دود آه ما عالم سیه گردد رواست


این مکان بوده است روزی خیمه‌گاه اهل‌بیت

کز حباب اشگ ما امروز گردش خیمه‌هاست


کشتی عمر حسین اینجا به زاری گشته غرق

بحر اشگ ما درین غرقاب بی‌طوفان چراست


اینک قبهٔ پر نور کز نزدیک و دور

پرتو گیتی فروزش گمرهان را ره‌نماست


اینک حایر حضرت که در وی متصل

زایران را شهپر روحانیان در زیر پاست


اینک سدهٔ اقدس که از عز و شرف

قدسیان را ملجاء و کروبیان را ملتجاست


اینک مرقد انور که صندوق فلک

پیش او با صد هزاران در و گوهر بی‌بهاست


اینک تکیه‌گاه خسرو والا سریر

کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست


اینک زیر گل سرو گلستان رسول

کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست


اینک خفته در خون گلبن باغ بتول

کز شکست او چو گل پیراهن حورا قباست


این چراغ چشم ابرار است کز تیغ ستم

همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست


این سرور سینهٔ زهراست کز سم ستور

سینهٔ پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست


این انیس جان پیغمبر حسین‌بن علی است

کز سنان‌بن انس آزرده تیغ جفاست


این عزیز صاحب دل اباعبدالهست

کز ستور افتاده بی‌یاور به دشت کربلاست


این حبیب ساقی کوثر وصی بی‌سراست

کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست


این سرافراز بلنداختر که در خون خفته است

نایب شاه ولایت تاج فرق اولیاست


این سهی سرو گزین کز پشت زین افتاده است

جانشین شاه مردان شهسوار لافتاست


این مه فرخنده طلعت کاین زمینش مهبط است

قرةالعین علی چشم و چراغ اوصیاست


این در رخشنده گوهر کاین مقامش مخزنست

درةالتاج شه دین تاجدار هل اتاست


این دل آرام ولی حق امیرالمؤمنین

کامکارانت منی نامدار انماست


این گزین عترت حیدر امام المتقین

پادشاه کشور دین پیشوای اتقیاست


پا درین مشهد به حرمت نه که فرش انورش

لاله رنگ از خون فرق نور چشم مرتضی است


دوست را گر چشم ازین حسرت نگرید وای وای

کز تاسف دشمنان را بر زبان واحسرتاست


مردم و جن و ملک ز آه نبی در آتشند

آری آری تعزیت را گرمی از صاحب عزاست


می‌شود شام از شفق ظاهر که بر بام فلک

سرنگون از دوش دوران رایت آل عباست


طفل مریم بر سپهر از اشگ گلگون کرده سرخ

مهد خود در شام غم همرنگ طفل اشک ماست


خاکسارانی که بر رود علی بستند آب

گو نگه دارید آبی کاتش او را در قفاست


تیره گشت از روبهان ماوای شیری کز شرف

کمترین جای سگانش چشم آهوی خطاست


ای دل اینجا کعبهٔ وصل است بگشا چشم جان

کز صفا هر خشت این آیینه گیتی نماست


زین حرم دامن کشان مگذر اگر عاقل نه‌ای

کاستین حوریان جاروب این جنت سر است


رتبهٔ این بارگه بنگر که زیر قبه‌اش

کافر صد ساله را چشم اجابت از دعاست


یا ملاذالمسلمین در کفر عصیان مانده‌ام

از خداوندم امید رحمت و چشم عطاست


یا امیرالمؤمنین از راندگان درگهم

وز در آمرزگارم گوش بر بانک صلاست


یا امام‌المتقین از عاصیان امتم

وز رسولم چشم خشنودی و امید رضاست


یا معزالمذنبین غرق کبایر گشته‌ام

وز تو در خواهی مرادم در حریم کبریاست


یا شفیع‌المجرمین جرمم برونست از عدد

وز تو مقصودم شفاعت پیش جدت مصطفاست


یا امان الخائفین اینجا پناه آورده‌ام

وز تو مطلوبم حمایت خاصه در روز جزاست


یا اباعبدالله اینک تشنهٔ ابر کرم

از پی یک قطره پویان برلب بحر سخاست


یا ولی‌الله گدای آستانت محتشم

بر در عجز و نیاز استاده بی‌برگ و نواست


مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کنده است

وز ره دور و درازش رو در این دولتسرا است


دارد از درماندگی دست دعا بر آسمان

وز قبول توست حاصل آن چه او را مدعاست


از هوای نفس عصیان دوست هر چند ای امیر

جالس بزم گناه و راکب رخش خطاست


چون غبار آلود دشت کربلا گردیده است

گرد عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست

آرش قاسمی

بسم الکریم ...مَن هوَ إحسانُه قَدیم 

ما را نگار، کرد به میخانه اش مقیم 

بوی لباس خونی ارباب می رسد 

صوت حزین مادر سادات ....بگذریم  


من آمدم که با همه ی روسیاهی ام 

راهم دهید با همه ی پرگناهی ام 

اصلا خودت بگو که چه خاکی بسر کنم؟! 

یک روز اگر برانی و من را نخواهی ام  


اشکم چکید و سنگ دلم را لطیف کرد 

نام حسین شغل مرا هم شریف کرد 

غفلت زده به ماه عزا آمدم ولی... . 

..زهرا رسید و کار مرا هم ردیف کرد 

 

از سوی فاطمه که به سائل نظر شود 

چشمش میان روضه ی ارباب تر شود 

عاشق اگر که گشنه بخوابد عجیب نیست 

هیهات بی حسین شب ما سحر شود  


ازخاک قتلگاه برایم بیاورید 

در روضه اشک و آه برایم بیاورید

 پرچم بیاورید، کتیبه بیاورید 

پیراهن سیاه برایم بیاورید  


من ماتِ ماتم تو بمانم مرا بس است 

در راه محکم تو بمانم مرا بس است 

ثروت، مقام، شهرت دنیا نخواستم 

در زیر پرچم تو بمانم مرا بس است  


فریاد و بحث ماست فقط مکتب حسین 

استاد درس ماست فقط زینب حسین 

با لعن بر یزید فقط آب می خوریم 

لب تشنه می شویم به یاد لب حسین 

 

آقا اگر نبود شفیقی نداشتیم 

سوی خدای خویش طریقی نداشتیم 

"نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما 

آقا اگر نبود رفیقی نداشتیم  


بی نام یار، نار گلستان نمی شود 

بی کربلا بهشت که رضوان نمی شود 

صد  بار گفته ایم که ذکری برای ما 

مثل حسین موجب غفران نمی شود  

آرش قاسمی

من از شروع محرم سیاه می پوشم

و تا کرانه ی ماتم سیاه می پوشم


زبان عشق چه داند کسی که عاشق نیست

من عاشقانه در این غم سیاه می پوشم


ز کعبه یاد گرفتم سیاه پوشی را

کنار خلوت زمزم سیاه می پوشم


برای سینه زدن مدتی ست دلتنگم

به زیر سایه ی پرچم سیاه می پوشم


در آتش دل پر درد خویش می سوزم

هم آه می کشم و هم سیاه می پوشم


به رنگ مردم دیده کنار چشمه ی نور 

به نور دیده ی خاتم سیاه می پوشم


برای این که شوم روسفید در محشر

دو ماه پشت سر هم سیاه می پوشم


بیا و دست مرا هم بگیر یا مهدی

به زخم دل بده مرهم سیاه می پوشم


«بشیر» هستم و چاووش کاروان عزا

من از شروع محرم سیاه می پوشم


آرش قاسمی

خورشيد چراغکي ز رخسار عليست

مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست 

هرکس که فرستد به محمد صلوات

همسايه ديوار به ديوار عليست 



نازد به خودش خدا که حيدر دارد

درياي فضائلي مطهر دارد 

همتاي علي نخواهد آمد والله

صد بار اگر کعبه ترک بردارد 



علي در عرش بالا بي نظير است 

علي بر عالم و آدم امير است 

به عشق نام مولايم نوشتم 

چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟



تمام لذت عمرم در اين است

که مولايم اميرالمومنين است 



نه فقط بنده به ذات ازلي مي نازد 

ناشر حکم ولايت به ولي مي نازد 

گر بنازد به علي شيعه ندارد عجبي 

عجب اينجاست خدا هم به علي مي نازد



خورشيد شکفته در غدير است علي 

باران بهار در کوير است علي 

بر مسند عاشقي شهي بي همتاست 

بر ملک محمدي امير است علي



روز محشر پرسيد ز من رب جلي 

گفت تو غرق گناهي؟ گفتمش يا رب بلي 

گفت پس آتش نميگيرد چرا جسم و تنت

گفتمش چون حک نمودم روي قلبم يا علي



چون نامه ي اعمال مرا پيچيدند 

بردند به ميزان عمل سنجيدند 

بيش از همه کس گناه ما بود ولي 

آن را به محبت علي بخشيدند 



عمریست به عشق تو اسیریم علی 

مست از خم باده غدیریم علی 

داریم تمنا ز خداوند علی 

با حب ولای تو بمیریم علی 



یک روز دلم به جشن مولا علی می رفت 

در عیدِ غدیرِ خُم به صحرا می رفت 

هر کوه که در برابر می‏دیدم 

چون دستِ علی بود که بالا می رفت



شبي در محفلي ذكر علي بود 

شنيدم عاشقي مستانه فرمود 

اگر آتش به زير پوست داري 

نسوزي گر علي را دوست داري



قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد 

ایمان به جز از حب علی پایه ندارد 

گفتم بروم سایه لطفش بنشینم 

گفتا که علی نور بود سایه ندارد 



به روز غدیر خم از مقام لم یزلی 

به كائنات ندا شد به صوت جلی 

كه بعد احمد مرسل به كهتر و مهتر 

امام و سرور و مولا علیست علی 



باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر 

شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر 

موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر 

چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر



ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام 

بر تو ای روز امامت از همه امت سلام 

از تو محکم شد شریعت، وز تو نعمت شد تمام 

ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام

آرش قاسمی

ای جان همه عالمیان در دل غبرا

وی روح سلاطین فنا در ره تقوا

ای جوهره عشق و وفا در دل شیدا

دل رفت به سودای سر زلف مطرا

جان در تب و تاب است ز هجران تو جانا



ای حجّت حق سرّ نهان کنز حقایق

مدحت نبود در خور ادراک خلایق

لیکن به وصالت شده دل راغب و شایق

لطفی کن و از دل بزدا زنگ علایق

توصیف کنم تا مگر آن طلعت زیبا



نافذ همه فرمان تو از ماه به ماهی

از بندگیت داده خدا منصب شاهی

کرسی و فلک،لوح و قلم،عرش الاهی

ذرّات جهان،کون و مکان،جمله کماهی

در سیطرِۀ حکم تو ماهیت اشیاء



نه کرسی و افلاک و زمین جمله کیهان

جوزا و اسد،قوس و حمل،عقرب و میزان

دلو و سرطان،حوت و جدی،سنبله،کیوان

اجرام فلک،جن و ملک،عالم امکان

هستند ز جان طالب فرمان تو شاها



ای آنکه به رخ موج زند جلوه توحید

یک لمعه ز رخسار تو صد چشمه خورشید

پیش قد دلجوی تو خم قامت ناهید

از جام روانبخش تو هر ذرّه که نوشید

خورشید شد و چرخ زنان رفت به بالا



روشن ز جمالت شده هر دیده حق بین

مبهوت وقار و کرمت جمله سلاطین

سرمست کمالات تو شد سوری و نسرین

مریخ و زمین،مشتری و زهره و پروین

دور حرمت چرخ زنان با دل بینا



رخسار تو ای جان جهان معدن انوار

از شمس رخت نور خدا هست پدیدار

مجذوب جمالت شده هر عارف بیدار

مهر تو دو صد جنّت و قهر تو دو صد نار

از مهر تو بر سالک حق،خلد مهیّا



تو جلوه حق،معدن عرفانی و حکمت

تندیس صفا،عشق و وفا،شور و محبت

احسان و کرم،جود و عطا،لطف و کرامت

فرزند نبی روح علی با همه دولت

محبوب خداوندی و خود بنده والا



سر مست لب لعل تو هر عاشق جانان

دلداده عشق تو دو صد بنده و سلطان

مدهوش تجلای رخت زاده عمران

در حکمت حق بنده تو را حضرت لقمان

استاد همه جن و ملک، آدم و حوا



ای کنج خرابات تو آباده عرفان

از فیض نگاهت شده دل بیدل و حیران

خاک حرم پاک تو ای شاه خراسان

مسجود ملک رشک فلک غبطه رضوان

منظور همه اهل جهان کعبه دلها



ای شمسه ایوان تو خورشید ممالک

وی بر همه ذرّات جهان حاکم و مالک

عشّاق جهان،پیر مغان،عارف و سالک

احرار زمان،پیر و جوان،خیل ملایک

مشغول طواف حرمت با دل دانا



آن گنبد زرّین تو بر عرش نگین است

صحن حرمت روضه رضوان برین است

عشّاق تو ای شاه جهان اهل یقین است

مشتاق تو با خیل ملک،روح الامین است

بر موسی جان خاک درت سینه سینا



عالم همه در دیدۀ حق بین تو زاهق

فرمان تو بر کون و مکان نافذ و فائق

پیمان عناصر به ره عشق تو واثق

اجرای فرامین تو بر عاشق صادق

چون شهد و شکر،هست بسی نوش و مهنّا



از همّت مردانگی و عشق و ارادت

یاران همگی با دل و جان رفته زیارت

ای حجّت حق پادشه عشق و کرامت

هر چند بدل موج زند شوق ضیافت

صد حیف نشد قرعه بنام من شیدا



توفیق تشّرف نشد امسال صد افسوس

دل خونم از این درد،نه از لطف تو مأیوس

ای کان کرم،میر هدی،پادشه طوس

از دور بود فانی مسکین تو پابوس

لطفی کن و درمان بنما غصه ما را

آرش قاسمی

آسمان بر آن شده تا با زمین ساغر زند

مهر خندد بر مه و مه خنده بر اختر زند

عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند

حضرت روح الامین بیت الولا را در زند

بوسه بر خاک سرای موسی جعفر زند

دم ز وصف بضعه ی زهرا و پیغمبر زند


در کنار نجمه ماه مرتضی پیدا شده

یا به طور موسی کاظم رضا پیدا شده



آفرینش را به تن روح مجرّد آمده

مژده در ذیقعده از عیدی موءّید آمده

عالم خلقت به از خلد مخلّد آمده

جلوه گر حسن خدای حیّ سرمد آمده

شیر حق در کعبه یا در مکّه احمد آمده

اهل عالَم عالِم آل محمّد آمده


کیست این استاد دانشگاه کل حق را ولی است

قبله ی هفتم امام هشتم و سوّم علی است



ماه آمد در زمین شد آسمان پروانه اش

اختران دلداده خورشید فلک دیوانه اش

مرغ دل در بند دام و در هوای دانه اش

ملک دین از مقدمش آباد و دل ویرانه اش

خضر در بزم ولایت تشنه ی پیمانه اش

بحر رحمت جرعه ای از جام سقّاخانه اش


غیر از این مولا که عالم ملتجی بر او شود

کس ندیده شهریاری ضامن آهو شود



آتش از بهر مُحبّ او گلستان می شود

دوزخ از فیض نگاهش باغ رضوان می شود

اشک با یاد غمش دریای غفران می شود

درد با خاک رهش بی نسخه درمان می شود

سنگ در صحنین او لعل بدخشان می شود

ریگ در دست گدایش دُرّ و مرجان می شود


گر بخواهد از دل آتش عبیر آید برون

ور دهد فرمان ز نقش پرده شیر آید برون



مهر گیرد وام از مهر رخ تابان او

مه کم از خشت طلا در گوشه ی ایوان او

آسمانها قطعه ای از سفره ی احسان او

آسمانی ها، زمینی ها، همه مهمان او

بوالحسن کنیه، علی نام و رضا عنوان او

شهریاران جهان خاک در دربان او


دوست در کویش نه تها سرفرازی می کند

دشمن ار آید از او مهمان نوازی می کند



ای جمال حضرتت آیینه ربّ جلیل

ای زبانت با خدا در گفتگو بی جبرئیل

زائر قبرت هزاران نوح و موسی و خلیل

ماه رویت مشعل انّا هدیناه السّبیل

مصطفی را بضعه و موسی ابن جعفر را سلیل

خاک کویت عطر جنّت آب جویت سلسبیل


ای تو را در آستین دست عطوفت اهلبیت

هم رضای اهلبیتی هم رئوف اهلبیت



کیستم من سائلی امیّدوارم یا رضا

تو گُل گلهائی و من خار خارم یا رضا

این امیدم این گناه بی شمارم یا رضا

این دل خون این دو چشم اشکبارم یا رضا

جز گنه بر درگهت چیزی ندارم یا رضا

شرمسارم شرمسارم شرمسارم یا رضا


هر چه بودم هر که هستم تو پناهم داده ای

کی جوابم می کنی اکنون که راهم داده ای



من ز دور کودکی دور شما گردیده ام

با شما از خردسالی آشنا گردیده ام

بر سر کوی تو ای مولا گدا گردیده ام

سائلی بودم که گرد این سرا گردیده ام

گر چه خم از بار سنگین خطا گردیده ام

شرمگین از اینهمه لطف و عطا گردیده ام


با شما بگذشته از آغاز شادیّ و غمم

هر که هستم خاک زوّار حریمت «میثمم» 

آرش قاسمی

 تركي


گلدي ندا   عالمه  سلطان  گلوب

ير يوزينه   ناطق    قرآن  گلوب

اي  عجبا   يوسف   كنعان گلوب

آينه ي   حضرت   يزدان  گلوب

مژده ويرون شاه خراسان گلوب


اون بير ذي القعده چخوب ماه دين

نجمه  بوگون  تاپدي  زر   پرثمين

شاد   اولوب   اركان زمان و زمين

اولما   داخي   دردي اولان دلغمين

چون بوگيجه   دردلره درمان گلوب



گلدي  بوگون    شاه   نفيس النفوس

روشن ايدوب عالمي شمس الشموس

بو  خبره  وجده  گلوب   شهر طوس

عالميان   اولدي    اونا     پاي بوس

ير  يوزونه  حوري    و غلمان گلوب 



قلبينه    مولانين    ايدوب    غم اثر

جبريله گر   طوسه    ايدوبدور سفر

ايتدي   ولي طوسي  عجب    مفتخر

اولدي   اوركلرده      آقا     مستقر

آري   ولي نعمت    ايران     گلوب



(آذرينين)  شعرينه    سن سن   دليل

دعوت    ايله    زائر   اولا   بو ذليل

پنجره    فولاده    سالا    بير   دخيل

دردينه    درمان     ايله  اي بي بديل

محضروه    ديده سي    گريان  گلوب


فارسی


بر دل    عشاق    صفا    آمده

اين  خبر از   باد    صبا  آمده

هلهله بر ارض  و   سما  آمده

آينه ي       قبله نما      آمده


 

باز كوير  دل  من   گلشن است

خانه دگر خالي از اهريمن است

باغ پر از نسترن و سوسن است

شام مدينه چوسحر  روشن است

ماه    منور    به    سما    آمده


 

قمري و بلبل   شده  آوازه خوان

دست  فشاند  همه   پير  و جوان

هور و ملك سوي زمين شد روان

اي  عجبا  آمده   بر  جسم  جان 

نسخه ي درمان   و   دوا   آمده


 

غرق    عبادت   شده  كل   عباد

بر    قدمش  ماه  به سجده  فتاد

بر پدرش حور و ملك   مژده داد

موسي جعفر شده مسرور و شاد

دلبر         آيينه نما         آمده


 

خلق شده اي عجبا  بوالبشر

يا كه   خليل   آمده  بار  دگر

يا كه كليم است شده تاج  سر

يا كه به مريم شده عيسي ثمر

يا   كه   محمد   ز  حرا آمده



آمده    بر    ملك خراسان امير

بر كرم و مهر و عطوفت سفير

بين   خلايق   بود اين بي نظير

نجمه   شده   صاحب  ماه منير

يوسف     كنعان    عجبا   آمده 

آرش قاسمی

نسیم قدسی یکی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا

خلیل را دست ذبیح را دل مسیح را لب کلیم را پا


نخست نعلین ز پای برکن سپس قدم نه به طور ایمن

که در فضایش ز صیحه لَن فتاده بیهوش هزار موسی


ز آستانش ملایک و روح رسانده بر عرش صدای سبّوح

به خاک راهش چو شاﺓ مذبوح رُسُل به ذلت همی جبین سا


نسیم جنت وزان ز کویش شراب تسنیم روان ز جویش

حیات جاوید دمیده بویش به جسم غلمان به جان حورا


فلک به گردش پی طوافش ملک به نازش ز اعتکافش

ز سربلندی ندیده قافش صدای سیمرغ نوای عنقا


مهین مطاف شه خراسان امین ناموس ضمین عصیان

سلیل احمد خلیل رحمن علی عالی ولی والا


بگو که «نیّر» در آرزویت کند ز هر گل سراغ بویت

مگر فشاند پری به کویت چو مرغ جنت به شاخ طوبی

آرش قاسمی

✅ترکی

مژده سلطانه ويرون آچدي گوزون؛ جهانه معصومه

شادليق گتوردي بوگون عصمت آيي؛ زمانه معصومه

دين حقّه قائمه سن /// سن كرملي عالمه سن

خواهر سلطان غريب /// گل عذار فاطمه سن

تولّدون بانو - بوگون مبارك دي

حيالي معصومه - وفالي معصومه


سن سن الگوي وفا قلبه صفا؛ سلاله حيدر

موساي جعفرين اي شانلي قيزي؛عزيز پيغمبر

عفّتي تفسيرايلدون/// حق سوزي تعبيرايلدون

شهرقم دا قبله كيمي/// ديللري تسخير ايلدون

تولّدون بانو - بوگون مبارك دي

حيالي معصومه - وفالي معصومه


✅ فارسي


الگوي عشق و صفا/ كان حيا ؛ خوش آمدي بانو

درياي مهر و وفا /جان رضا ؛ خوش آمدي بانو

شد از روي مه تو/ همچو سحر ؛ مدينه طاها

بر درد عالميان / اي تو دوا؛ خوش آمدي بانو

مظهر ايمان و حيا //// مثل زينب عالمه اي

خواهر سلطان غريب //// گلعذار فاطمه اي

تولدت بانو //// به مومنان تبريك

كريمه معصومه - عليمه معصومه


احبابت صبح و مسا/ بر در تو ؛ دخيل و نالانند

عشاقت در پي تو/ بهر عطا ؛ به قم شتابانند

مثل موسي  پدرت/ برهمگان ؛ تو باب حاجاتي

زوار و سائل تو / جمله پي  / دوا و درمانند

مظهر ايمان و حيا //// مثل زينب عالمه اي

خواهر سلطان غريب //// گلعذار فاطمه اي

تولدت بانو //// به مومنان تبريك

كريمه معصومه - عليمه معصومه

آرش قاسمی

✅ فارسی


الاای عاشقان صفا آمد به جان

شب میلاد معصومه منور شد جهان

مبارک مقدم است رضا را همدم است

ز نسل پاک زهرا و صفا و زمزم است

مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه 


شب شادی به پا زند شیعه صدا

مبارک بر تو باشد یا علی موسی الرّضا 

رضا را خواهر است به ما تاج سر است 

به شهر قم مزار او مزار مادر است 

مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه



✅ ترکی


گوز آچدي عالمه گل خیرالنّسا 

باخان سلیل ردیف واللهی گوزلدی بو بالا

خانم یا فاطمه ایدور دل زمزمه 

یتور بو جمعی تئزلیقدا کنار علقمه 

مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه


سَنَن باب رجا سنه جانلار فدا

الی بوش گل یولا سالما بیزی جان رضا 

کریمه منصبی ولایت مکتبی

دوگه کیم درگهین بیلسون روادور مطلبی

مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه


سراسر نوریدور شبیه حوریدور 

جلالین گورمین  گوزلر همیشه کوریدور 

چاغورسا ماه پری ئورکدن حیدری

نظر اشعارینه ایلر او شهلا گوزلری 

مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه

آرش قاسمی